داستانی از دو جغرافیا
جنگجویان اسکاندیناویایی
در نروژ، زمستانها زود فرا میرسد. ۱۲ نوامبر ۲۰۰۱، یک روز سرد در اسلو با دمای زیر صفر بود. داخل ساختمان آجری قرمز رنگ دفتر مرکزی رسانه اسکاندیناویایی شیبستد (Schibsted) اما، سرمای متفاوتی احساس میشد. نشست هیئت مدیره شیبستد برای بررسی آینده مدیر اجرایی این شرکت، «کجل آموت»، درحال برگزاری بود.
طی دو سال گذشته، درحالی که رقبای اینترنتی در حال ربودن خوانندگان و تبلیغکنندگان بودند، روزنامههای این رسانه به نامهای Aftenposten و VG شاهد افت درآمد بودند.
بخش آنلاین شیبستد حدود ۶ سال قبل فعالیت خود را شروع کردهبود و با این که در حال رشد بود نتوانسته بود خودی نشان دهد. نسبت درآمد به میزان سرمایهگذاری بسیار ناچیز بود. حباب اینترنت که چندی پیش اتفاق افتادهبود ارزش سهام شیبستد را بسیار پایین آورده بود. آموت بعدها این موقعیت را اینگونه به خاطر میآورد :
ما علائم نخستین ضرردهیمان را مشاهده کردیم -که هفت سال به طول انجامید. وقتی که حباب ترکید، ما حدود ۲۰۰ میلیون دلار از دست دادیم که ضربه سنگینی به ما وارد کرد. مسئولیت این اتفاق بر عهده من بود اعضای هیئت مدیره اعتقاد داشتند که ما باید برخی از فعالیتهایمان را کنار بگذاریم و اکثر اعضا هم فکر میکردند که من باید استعفا بدهم.
در نهایت، تنها حمایت سهامدارِ اصلی شیبستد، تینیوس نگل- اریکسن بود که امکان ادامه کار آموت را فراهم کرد. اما بحران به وجود آمده تمام سطوح مدیران ارشد را تکان داده بود که باعث به وجود آمدن یک فشار بالا، به منظور مشخص کردن استراتژی اینترنتیشان شده بود.
شیبستد تنها رسانۀ کاغذی نبود که سعی داشت با تهدید ناشی از گسترش اینترنت دست و پنجه نرم کند. صدها روزنامه از سراسر جهان داشتند در این آتش دیجیتال نابود میشدند. در آن سال روزنامه نیویورک تایمز اعلام کرد که ۹ درصد از نیروی کاریاش را تعدیل میکند؛
در بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ این شرکت نیمی از ارزش بازار خود را از دست داد و در سال ۲۰۱۲ این مقدار به ۷۵ درصد رسید. واشنگتن پست ۲۳ درصد از نیروهایش را تعدیل کرد و همین اتفاقات برای بوستون گلوب هم افتاد. مقالاتی با عناوینی همچون «چه کسی روزنامه را به قتل رساند؟» و «مرثیهای برای زوال رسانه قدیم» از هر جایی سر بر میآوردند.
در بحبوحۀ این رویدادها اما در اسلو اتفاقات عجیب دیگری در حال رخدادن بود. در سال ۲۰۰۳، شیبستد شروع به درآمدزایی از طریق فعالیتهای آنلاین خود کرد. در ابتدا این مقدار ناچیز بود اما با گذشت زمان افزایش پیدا کرد. در سال ۲۰۰۶ درآمدهای ناشی از فعالیتهای آنلاین شیبستد، ۳۵ درصد از کل سود شرکت را تشکیل میداد.
با نگاهی به گذشته متوجه میشویم که شیبستد ابتدا با کمی ترس اما بعدها بدون ذرهای شک، مسیر خود را تغییر داد. اکونومیست متوجه شد در حالی که سال ۲۰۰۵برای اکثر روزنامهها سال بسیار سختی بوده، عملکرد شیبستد یک استثنا به حساب میآید که آن را به تنها روزنامهای تبدیل میکند که بخش آنلاین خود را به یک تجارت سودده تبدیل کرده است.
در سال ۲۰۱۱ شیبستد اعلام کرد که سود ناشی از فعالیتهای بخش آنلاین این مجموعه حدود ۲۲۰ میلیون دلار بوده است – حدود ۶۰ درصد از سود کل شیبستد.
غولهای مجازی چینی
اگر از اسلو، حدود ۹۷۰۰ کیلومتر به سمت جنوب شرق برویم، به شنزن(Shenzen)، یکی از شهرهای چین میرسیم که سرعت رشد بسیار بالایی دارد. سی سال قبل، این شهر یک دهکده کشاورزی و ماهیگیری با جمعیت چند هزار نفر بود.
امروز این ابرشهر، جمعیتی بالغ بر یازده میلیون نفر دارد. رشد این شهر، بیشتر به خاطر ایجاد منطقه مخصوص اقتصادی در سال ۱۹۷۹ صورت گرفت. امروز شنزن قطب تولید و قلب مالی جنوب چین به حساب میآید که شرکتهای بزرگ و شناخته شده جهانی از جمله ZTE و Huawei را در خود جای داده است. بر خلاف رشد مهندسیشده، بزرگترین کسبوکار شنزن توسط دو کارآفرین محلی به نامهای پونی ما و ژانگ زیدانگ تاسیس شده است.
در سال ۱۹۹۸ این دو دانشجوی علوم کامپیوتر، از دانشگاه شنزن فارغ التحصیل شدند و شرکتی تاسیس کردند تا از رشد روزافزون فضای اینترنت چین استفاده کنند. شرکت تنسنت (Tencent) فعالیت بی وقفه خود را با ارائه خدمات به اپراتورهای مخابراتی و مراکز ارسال پیام محلی شروع کرد. مثل خیلی از استارتاپهای مشابه خود، راهکار توسعه محصول تنسنت بر پایه تقلید از شرکتهای غربی بود.
اولین محصول این شرکت، یک سرویس پیامرسان به اسم OICQ بود که یک نمونه کاملا کپیبرداری شده از پیامرسان شرکت AOL به اسم ICQ (که در واقع نمادی از جمله I Seek You است به معنی «دنبالت میکنم») بود.
QICQ علاوه بر پلتفرم ارتباطیاش که طرز استفاده از آن بسیار ساده بود، ویژگیهای افزودنی مختلفی مثل چت رومها و سرویسهای موبایلی را هم ارائه میداد.
پس از سه سال نام این برنامه که با داشتن بیش از ۵۰ میلیون کاربر، پیشروترین پیامرسان در چین بود به QQ تغییر پیدا کرد. ورود برنامههای مشابه که کاملا مشابه QQ بودند هم نتوانست رشد این پیامرسان را متوقف کند.
تجارت پیامرسانها به طور معمول به سختی به درآمدزایی میرسد.
بسیاری از شرکتها که در این زمینه فعالیت کردهاند با شکست روبرو شدهاند. تنسنت همزمان با صدها استارتاپ دیگر در چین فعالیت خود را شروع کرد اما در حالی که بسیاری از آنها برای بقای خود میجنگیدند، خدمات تنسنت از پیامرسان و لوگوی معروف پنگوئن آن، به یک سبد گسترده شامل یک شبکه اجتماعی، یک پرتال جدید، یک پلتفرم موبایلی، بازیهای تک نفره و گروهی و سرویس وبلاگنویسی تبدیل شد.
آخرین محصول تنسنت که وی چت نام دارد، یک اپلیکیشن موبایلی است که گفتگوی صوتی (مثل اسکایپ)، اشتراک گذاری عکس (مثل اینستاگرام)، امکانات شبکه اجتماعی (مثل فیسبوک)، قابلیتهای تجارت الکترونیک (مثل آمازون)، گفتگوی گروهی و گفتگوی بی سیمی را در قالب یک خدمت واحد و رایگان عرضه کرده است. در سال ۲۰۱۵، محصولات و خدمات تنسنت توسط یک میلیارد نفر در چین مورد استفاده قرار گرفت که از طریق موبایل، کامپیوتر شخصی و کافینتها به آن دسترسی داشتند.
مثل خیلی از سایتهای تجارت الکترونیک، تنسنت امکان خرید لباس، حیوانات خانگی، اسلحه و غذا را میداد، اما با یک تفاوت مهم.
تمام محصولات تنسنت، کالاهای مجازی بودند که تنها در دنیای آنلاین وجود داشتند و برای خرید آنها باید از واحد پولی مجازی این شرکت، یعنی سکههای Q استفاده میشد. برخلاف زمینه تخیلی که ارائه میشد، قدرت مالی تنسنت به هیچ وجه خیالی نبود.
در سال ۲۰۱۵ درآمد تنسنت نزدیک به ۱۶ میلیارد دلار بود – شبیه به فیسبوک و حدود سه برابر مجموع درآمد لینکدین و توییتر. در ماه آوریل ۲۰۱۵ ارزش بازار این شرکت از ۲۰۰ میلیارد دلار نیز فراتر رفت و این شرکت تبدیل به چهارمین شرکت پر ارزش اینترنتی بعد از گوگل، فیسبوک و علیبابا شد.
چطور یک روزنامه اسکاندیناویایی جریان درآمد قابل توجهی از طریق فعالیت آنلاین خود به دست آورد در حالی که دیگر شرکتها در حال تلاش برای بقای خود هستند؟ چطور تنسنت توانست با غلبه بر مشکلات، یک پیامرسان رایگان ایجاد کند و با استفاده از مزیت خود در این زمینه، طی ۲۵ سال بعدی، تعداد زیادی محصول در دستهبندیهای مختلف ارائه کند؟
تنسنت چطور مشتریان خود را متقاعد میکند که برای خرید محصولاتی که تنها در یک دنیای خیالی وجود دارند پول پرداخت کنند؟ و ما از دل این مثالها چه درسهای قابل تعمیمی را میتوانیم بیرون بکشیم؟
در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که داستان شیبستد و تنسنت هیچ ربطی به هم ندارند. شیبستد در اقتصاد توسعه یافته غرب رشد کرده و تنسنت در بازار نو ظهور شرقی. یکی نماینده رسانه قدیمی است و دیگری یک استارتاپ دیجیتال.
یکی توسط مدیران کارکشته با بیش از سی سال سابقه در صنعت رسانه گردانده میشود و دیگری با یک مشت جوان سی و خوردهای ساله که هیچ چیز به جز اینترنت را نمیشناسند. اما این دو داستان ارتباط نا محسوسی با هم دارند.
این ارتباط، کیفیت بالای محصولات یا توانایی نوآوری و ارائه خدمات جدید پیش از رقبا نیست.
بلکه توانایی شناخت و مدیریت ارتباطات میان کاربران است.
اصل ارتباطات کاربران، یک مفهوم بسیار مهم در رسانه، تکنولوژی و سازمانهای اینترنتی است. اما تعداد کمی از افراد و سازمانها درک درستی از آن دارند.
برای این که این مفهوم را بهتر مطرح کنیم، باید به دنیای روزنامهها برگردیم.